همنشینی
شعر زیبایی از مرشد میر چلویی(بهترین کاسب فرن)
بر در دربار ایزد چند خر شکوه می کردند از دست بشر
کی خدا ای چاره بیچارگان چاره ای کن بهر درد ما خران
قوت ما کاه و جو است ای کردگار قوت آدم است بی حد و شمار
کاه ما را مبل و پشتی می کنند در عوض با ما درشتی می کنند
ما بدان جو هم قناعت کرده ایم ظلم آنها را اطاعت کرده ایم
این جوم را خمر و مشروبش کنند آبجو سازند و معیوبش کنند
ما نه می خوریم و نی آب هویج نی کباب پشت ماز و ساندویج
قرمه سبزی و فسنجان و کباب شربت به لیمو و نقل و شراب
کانادا و پپسی و کیم و اسو پرتقال و لیمو سیب و هلو
تخم مرغ و شیر و نان روغنی شیر برنج و آب زرشک و بستنی
این بشر با این همه ظلم و ستم اشرف المخلوق باشد از شکم
گفت خرگوشی خران را در جواب کی خران چابک زرین رکاب
گرچه من خر نیستم گوشم خر است فکر و هوشم از شماها بهتر است
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر این سخنها کی رود بر گوش خر؟
اشرف المخلوق اینها نیستند آن جماعت جمله ربانیسند
گوش دل بگشا ای جان پسر از خر و خرگوش پندی در ببر
هر کسی با خر نشیند خر شود گر کسی با گر نشیند گر شود
گر خوری با شخص سودایی غذا می شوی آخر به سودا مبتلا
نیست دردی بدتر از درد خری از خری بدتر بود تن پروری
هرکسی خر گشته بارش می کنند از سعادت برکنارش می کنند
ساعیا بس کن که ما خر نیستیم ظالم و تن پرور و خر نیستیم
*دیوان سوخته
پرسیـــد کســـی اهل کجــــایـــــی؟!